يك سكوت !

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشت باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود هم عفاالله صبا کز تو پیامی می‌داد ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود من سرگشته هم از اهل سلامت بودم دام راهم شکن طره هندوی تو بود بگشا بند قبا تا بگشاید دل من که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر کز جهان می‌شد و در آرزوی روی يك سكوت !...
ما را در سایت يك سكوت ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yeksokoot بازدید : 56 تاريخ : جمعه 28 بهمن 1401 ساعت: 1:55

خاهم که خواب بربائی مرا زین زندان غم رهایی مراچند روزی به غم و شادی  گذشت اما چه حاصل مرا پیر مغان تا به مرا یاد داد بشکست و بر باد داد مرا ننگ است داشته ام بر تو ای دوست لیک تخم رسمیست که فلک داده مرا گرچه من خاکم و خاک پرست گر صبح دمد همه نور بینی مرا فردا که شود سبز وخرم صحرا در پی خوبان دویدن چه حاصل مرا کشم آهی و سوزم جانی  تا که شود پیدا راهی مرا دوستان از گناه من مسکین در گذرید که فلک رنج آمرزش ساخت مرا گر سکوتم همی رنجد ترا عفو بنما زانکه شمعیست در سکون بهتر سوزد مرا يك سكوت !...ادامه مطلب
ما را در سایت يك سكوت ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yeksokoot بازدید : 56 تاريخ : جمعه 28 بهمن 1401 ساعت: 1:55

تصورهای باطل نقش زد آینده ما رابه تصویری مجازی خط کشید آیینه ما رارفاقتها،محبتها چرا زیبا سرابی بودگذشته لحظه‌های عشق ما آشفته خوابی بودغرورم را لباست می‌کنم،باز التماست می‌کنمتا وقت دیداردو چشمم فرش پایت می‌کنم،جانم فدایت می‌کنممن را میازار،من را میازاربرای خنده‌هایت بر من و بر اشک خونینم دلم تنگهبرای سر نهادن‌های تو بر دوش و بالینم دلم تنگهبرای با تو بودن‌ها دلم تنگه،نفس با تو کشیدنها دلم تنگهتصورهای باطل نقش زد آینده ما رابه تصویری مجازی خط کشید آیینه ما رارفاقتها،محبتها چرا زیبا سرابی بودگذشته لحظه‌های عشق ما آشفته خوابی بودغرورم را لباست می‌کنم،باز التماست می‌کنمتا وقت دیداردو چشمم فرش پایت می‌کنم،جانم فدایت می‌کنممن را میازار،من را میازارشکستنهای قلب پرغرورم،تحمل‌کردن روح صبورمشمردن‌های تکرار شب و روز،غم شب‌تلخی و تنهایی روزبرای آن دو چشم کهربایی،که آتش زد مرا با بی‌وفاییبرای بوسه هنگام دیدار،وداع تلخ آن با چشم نم‌دارشکسته قلب من بشکستی و از من نپرسیدیدل بسوزنده آهم بدیدی و هرگز نترسیدیهنوزم آسمانم را فقط تنها تو خورشیدیکشانیدی به ویرانی مرا از غم تو پاشیدیغرورم را لباست می‌کنم،باز التماست می‌کنمتا وقت دیداردو چشمم فرش پایت می‌کنم،جانم فدایت می‌کنممن را میازار،من را میازار يك سكوت !...ادامه مطلب
ما را در سایت يك سكوت ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yeksokoot بازدید : 54 تاريخ : جمعه 28 بهمن 1401 ساعت: 1:55