تصورهای باطل نقش زد آینده ما رابه تصویری مجازی خط کشید آیینه ما رارفاقتها،محبتها چرا زیبا سرابی بودگذشته لحظههای عشق ما آشفته خوابی بودغرورم را لباست میکنم،باز التماست میکنمتا وقت دیداردو چشمم فرش پایت میکنم،جانم فدایت میکنممن را میازار،من را میازاربرای خندههایت بر من و بر اشک خونینم دلم
تنگهبرای سر نهادنهای تو بر دوش و بالینم دلم تنگهبرای با تو بودنها دلم تنگه،نفس با تو کشیدنها دلم تنگهتصورهای باطل نقش زد آینده ما رابه تصویری مجازی خط کشید آیینه ما رارفاقتها،محبتها چرا زیبا سرابی بودگذشته لحظههای عشق ما آشفته خوابی بودغرورم را لباست میکنم،باز التماست میکنمتا وقت دیداردو چشمم فرش پایت میکنم،جانم فدایت میکنممن را میازار،من را میازارشکستنهای قلب پرغرورم،تحملکردن روح صبورمشمردنهای تکرار شب و روز،غم شبتلخی و تنهایی روزبرای آن دو چشم کهربایی،که آتش زد مرا با بیوفاییبرای بوسه هنگام دیدار،وداع تلخ آن با چشم نمدارشکسته قلب من بشکستی و از من نپرسیدیدل بسوزنده آهم بدیدی و هرگز نترسیدیهنوزم آسمانم را فقط تنها تو خورشیدیکشانیدی به ویرانی مرا از غم تو پاشیدیغرورم را لباست میکنم،باز التماست میکنمتا وقت دیداردو چشمم فرش پایت میکنم،جانم فدایت میکنممن را میازار،من را میازار يك سكوت !...
ادامه مطلبما را در سایت يك سكوت ! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : yeksokoot بازدید : 54 تاريخ : جمعه 28 بهمن 1401 ساعت: 1:55